جانِ مریم چشماتو وا کن.

منو صدا کن

هوا شد سپید

در اومد خورشید

وقتِ اون رسید که بریم به صحرا.

سارا نائینی نازنینِ مریم میخونه و من مردد ظرفِ حاویِ حنا رو تو دست میچرخونم

بذارم؟نذارم؟

من که تا حالا طرحِ حنا نزدم رویِ دستم!

روی تخت نگاهم میمونه به سقف.

اگه بذارم تعجبِ نگاهِ وَق زده ی بقیه رو کدوم ورِ دلم بذارم؟

اگه نذارم عکسِ سیو شده تو گالری و نحوه ی حنا گذاشتنِ سرچ شده ی مرورگرم چی؟

چه معضلی شده الکی ها.!!

 

*دستم خورد رو لینکِ ذخیره شده ی هیستوریم

انگار قبلا هم توش رفته بودم.

وبلاگ لود شد و نگاهِ من بین کلمات خشک شد

مات و ناباور خوندم

از تصادفش.

از بین رفتن ی چشم و گوشه ی پلکش.

وجودم تا یکساعت دچار ویبره بود

لینکو پاک کردم.

ولی فکرم هنوز درگیره.

هر کسی که این متنو خوند

حتی عنوانشو،باید چشماشو ببنده و برای اون فرد در وهله ی اول شفا بخواد

بعد حالِ خوب و آرامش و صبر.

 

*در پاسخِ ناشناسِ:

از تلالو به ناشناس؛دریافت شد

حرفهاتون مثلِ همیشه امید داد

طبق معمول چندین بار از روش خوندم تا کامل درکش کنم

نکته ی جالبِ کامنتا اینه که هربار میخونم

یِ چیزِ جدید متوجه میشم که قبلا کشف نکرده بودم!

اون بیت شعر رو نوشتم و زدم رو دیوارِ روبرویِ میز

درباره ی گوش ندادن که میره تو گوشم منتها در حرکتی آنی از اون گوش فرار صورت میگیره

در ضمن خیلی خوبه که عمل کردید به قولتون درباره ی سر زدن

بابت انرژی مثبتا خیلی مرسی:)

 

 

 

 

منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

اطلاعات عمومی موزیک کوردی ،دانلود اهنگ کردی جدید سایتی برای همه همه چی موجوده روان هنر مرکز موسیقی گاهی اشک گاهی لبخند