مدادِ تویِ موهام رو باز میکنم و موهام شه پخش میشن دورم.

بعد از جنگ طاقت فرسایی که با زیست داشتم،بینِ حدِ فاصلِ میز و بخاری جمع شدم

باورت نمیشه تلالو،دل دل میزنم برای پنجشنبه ی هفته بعد

عجیب ترین تصمیم زندگیمو گرفتم.

حس میکنم روحم اونجا آروم میشهوقتش که رسید سوپرایزت میکنم جانِ دل

دارم سعی میکنم خودمو بشناسمکاملتر از الان

مثل ذوقِ زیر پوستیم برایِ درست کردنِ پابندِ مدنظرم.مخصوصا از نوعِ خلخالش!

با یه پیرهنِ نسکافه ای رنگِ آینه دوزی شده ی ن بلوچ

فاط میگه جینگیل وینگیل شدم،من معتقدم تازه زنده شدم!

زنده تر هم قراره بشم.وقتی صدام تو تار و پودِ هوایِ سالن و صحنه اِکو کنه.

بی تلالو جانکم،هویتِ واقعی ما آدمها دفن میشه.

بعضی ها کفشِ آهنی به پا میکنن و به محضِ سوسو زدنِ جرقه ها میدون تا اون نور رو بگیرن.

مثل نقطه ی رنگیِ لیزری که باعث میشه کودکی مست و شاد دنبالش بدوه

بعضی هام خودشون آب میریزن رویِ اون جرقه و گوش و چشم میبندن.

کدوم درسته؟

منطق یا علاقه؟

عقل یا دل؟

 

*رویدادها:

۳۰\۸\۹۸__تحویلِ عینک

۲\۹\۹۸گیجی بر سر انتخاب هدف

۶\۹\۹۸در رفتن دست ماهان(یادم بنداز تعریف کنم برات تلالو)

 

پ.ن:

خیلی مرسی از دوستِ عزیزم.

اینکه بهم میگه دور نما سمتِ غربه

اینکه داره سعی میکنه با حرفهاش هُلم بده تا واقعا زندگی کنم

میدونی دوست جان؟آدمهای هُل دهنده این روزها کم شدن

ممنونم:)

میکنم ,زنده ,میشه منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سی گل موسسه بین المللی مطالعات دریای خزر آموزشی تفریحی دانلود 97 راه حل های روانشناسی همه چی موجوده دانلود فایل های کمیاب